تجربه ای خاص به نام پدر شدن
به راستی که پدر شدن، آمیزه ای از شادی و مبارزه جویی است. هیچگونه طراحی و برنامه ریزی در این رابطه، مرا برای دنیایی که در انتظار من و دخترم بود، مهیا نساخت. وقتی دخترم پا به این دنیا گذاشت دنیایم به یکباره تغییر کرد. من رابطه عاشقانه عظیمی را با ناآشنایی شکل دادم و اوقات عمرم را وقف کسی کردم که به تازگی ملاقاتش کرده بودم.
احساس می کردم در رابطه با دخترم نقش نوینی را بر عهده گرفته ام که تقریبا بر تمام زندگی من تاثیر خواهد گذاشت. او به سرعت تغییر می کرد و تغییر شکل می داد. لازم بود من هم خود را با این اوضاع تطبیق دهم. البته در این وادی من تنها نبودم و همسرم هم با این همه تغییرات مواجه بود اما من احساس تغییر، تحول و لذت بیشتری می کردم.
به این باور رسیده بودم که اگر این نوزاد پسر بود، هرگز مرا با این حظ وافر مواجه نمی کرد. در این موجود کوچک بی مثال نیرویی بود که فقط مرا در خود غرق می کرد و هر روز بیشتر از اینکه کنارش هستم و پدرش نام دارم، به خود می بالیدم.
من خود را اولین و با نفوذ ترین معلم فرزندم احساس می کنم. البته بخش مهمی از پدری به بداهه، خلاقیت و آمادگی برای کشف چیزهایی که پیش می آید مربوط می شود. پدر شدن من(یا بهتر بگویم دختر دار شدن من) باعث شد من رابطه ای جدید با خود پیدا کنم و به سوی اعماق فراموش شده تجربیات عاطفی بروم و در پرتو آنچه که کشف می کردم به هویت دوباره بیندیشم اما تصویری که فرهنگ ما از پدری ارایه می دهد به ما در رسیدن به عمق پیچیدگی آن کمکی نمی کند.
پدر در فرهنگ ما نان آور است یا چیزی شبیه به کارت خوان اما در باور من دختر دار شدن، مرد را به سوی خوشبختی سوق می دهد. سعادتی که مرد باید کلماتی برای بیان آن بیابد و باید به خودش اجازه کاوش آن را بدهد. در این صورت ممکن است تصور وی از حس پدری از یک همراه گذرای”لحظات شیرین” ارتباط پدرانه به معیاری برای یک مدل درست تر از انگیزه و هویت پدرانه تبدیل شود.
نظرات :